الف) تفاوت آزادی فكر و آزادی عقیده و اشتباه اعلامیه جهانی حقوق بشر در این باب
فرق است میان فكر و تفكر و میان عقیده. تفكر قوه ای است در انسان ناشی از عقل داشتن. انسان چون یك موجود عاقلی است، موجود متفكری است، قدرت دارد در مسائل فكر كند، به واسطه تفكری كه در مسایل میكند حقایق را تا حدودی كه برایش مقدور است، كشف میكند»(1)؛ اما عقیده چطور؟ ممكن است مبانی اعتقاد انسان، مبانی دل بستن انسان، مبانی انعقاد روح انسان همان تفكر باشد. در این صورت عقیده اش بر مبنای تفكر است. ولی گاهی انسان به چیزی اعتقاد پیدا میكند و این اعتقاد بیشتر كار دل است، كار احساسات است نه كار عقل»(2). استاد در ادامه این سؤال را مطرح میكند كه آیا بشر از نظر دلبستگی ها باید آزاد باشد؟ این دلبستگی هاست كه در انسان تعصب و جمود و خمود و سكون به وجود میآورد و اساساً اغلب عقیده است و پای فكر را میبندد.»(3) و نقدی كه استاد به ماده نوزدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر وارد میكنند از همین رویكرد است. در این ماده آمده است: هر كسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است كه از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد. در كسب اطلاعات و افكار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممكن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد»(4).
ب) آزادی دین و آزادی عقیده
علت اینكه در دنیای اروپا، آزادی دین و آزادی عقیده را اینطور فرض كرده اند كه عقیده بشر باید به طور كلی آزادی باشد، بخشی از آن را میتوان عكس العمل جریان تفتیش عقاید كلیسا دانست»(5). كلیسا كه یك مركز قدرتمند محسوب میشد، میآمد تجسس میكرد ببیند آیا كسی در مسائلی كه كلیسا درباره آن اظهار نظر كرده است، فكری خلاف دارد یا نه؟ ولو فكر او فكر علمی و فلسفی و منطقی بود، تا میدیدند چنین فكری پیدا شد، فوراً آن را به عنوان یك جرم بزرگ تلقی میكردند و به محكمه اش میكشاندند و شدیدترین مجازات ها از نوع سوختن زنده زنده را در مورد او اعمال میكردند.
استاد در جایی دیگر گرایش به مادیگری را از نتایج ت های مستبدانه كلیسا بر میشمرد. كلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی كه در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانی اش با توده مردم، خصوصاً طبقه دانشمندان و آزادفكران، از علل عمده گرایش جهان مسیحی ـ و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی ـ به مادیگری است»(6). اما ایشان معتقد هستند كه نظر اسلام منافاتی با مساله آزادی ندارد و به معنای اختناق و خفقان اجتماعی نیست، زیرا میفرمایند: از نظر اسلام، مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است، درست برعكس آنچه در غرب جریان داشته، یعنی اینكه مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است»(7).
ج) لیبرالیسم و آزادی عقیده
در تفكر لیبرالی هیچ كس بهتر از خود فرد نمیداند كه چه چیز به نفع اوست و چه چیز به ضررش. از قرن 17 به بعد با تعابیری از اندیشه محوری، فردگرایی ملكی ( self-possession ) روبرو میشویم. مفهومی كه به موجب آن زندگی فرد به خود او تعلق دارد. این زندگی به خدا یا دولت تعلق ندارد و میتواند با آن هر طور كه مایل است رفتار كند و هر عقیده ای را كه خواست میپذیرد. اما اظهارات شهید مطهری در زمینه آزادی عقیده، درست نقطه مقابل اندیشه لیبرالیستی است. آنجا كه میفرمایند: در راه واقعی برای سعادت بشر نباید گفت عقیده یك انسان ولو آن عقیده بر مبنای تفكر نباشد، آزاد است»(8). در نظر استاد بر عكس لیبرالیسم، آزادی هدف نیست و یا عالی ترین هدف ی نیست كه بشود در هر شرایطی آن را محترم شمرد، همانطور كه در بحث فطرت اشاره كردیم، آزادی برای این است كه بتوان به تكامل رسید و در راه تعالی قدم برداشت. وگرنه در جایی كه نتواند این هدف را تأمین كند، احترامی ندارد. برای سعادت فرد باید در عقیده او تغییر و تحول به وجود آورد تا او در این راه گام بردارد، نه اینكه او را آزاد گذاشت كه به شقاوت خود ادامه دهد و راه نجات را نیابد. پس آزادی عقیده در اینجا موردی ندارد.
كه ,آزادی ,عقیده ,است، ,تفكر ,فكر ,آزادی عقیده ,كه در ,و آزادی ,در این ,آن را
درباره این سایت